منم به ساز سمیه رقصیدم

دعواهام با سمیه خیلی زیاد شده بود

اصلا سر سازش نداشتیم

مخصوصا من تو اسلام شدید بودم اون چرت و پرتهای اون کشیش های ایرانی توی ماهواره ها رو میشنید و هی بمن توهین میکرد ذکر میگفتم دیوونه میشد بعد از کاتولیک شدنش یه مقداری بهترشد ، دیگه دعوا نمیکرد چون پروتستانها اسمشون روشه یعنی معترض ، قواعد خیلی الکی دارن ، هرکسی میتونه بدون تعمید و خیلی اصول دیگه یهو مسیحی بشه تازه معتقدن با خوندن یه دعایی بنام دعای نجات مسیحی میشه و بعدش میبایست بشارت بده!!

یعنی بره سراغ اطرافیان و با شستتشوی مغزی همه رو ببره سمت مسیحی شدن!!!

میتونید حدس بزنید چه عذابی سرش داشتم....سر یه بار قرآن خوندن دعوامون شد و زد لپتاپمو شکست

خیلی بدجور شده بود یه مدت بعد که کاتولیک شد ، یه شب توی خواب یکیو دیدم که یه ردای مشکی رو سرش انداخته بود و به یه زبان خاصی باهام صحبت کرد و یه چیزی نوشت بهم داد...شکل خیلی عجیب و قریب بود بعدها فهمیدم عبری و موکل یهودیه سمیه ست .... چون باهاش کل کل کردم گفتم اگه راست میگی بهم نشونش بده و اونم به غیرتش برخورد خودشو نشون داد .

اون چیزی که اونشب بهم داد باطل السحر بود چون از فرداش دیگه منو سمیه اصلا دعوا نداشتیم

یهو وضعم خوب شد از لحاظ مالی

رفتم تحقیق کردم دیدم طلسمهای عبری هم عین عربی قوی هستن و از اونجا تصمیم گرفتم برم سراغ طلسمات بهودی...خلاصه یه مدت باهاش در ارتباط بودم ، بهم گفت برم تورات رو بخونم منم رفتم کتاب مقدس یعنی تورات + انجیلو توی یه ماه هر شب خوندم ....چقدر یهودیت دین سخت گیریه ...5 وعده نماز در روز .... و دیدم عینا شبیه اسلامه منتها حقیقتشو بخواید بدونید اسلام همون یهودیته منتها خیلی قوانین رو برای ماها تسهیل تر کرده ....بلاخره حضرت موسی و حضرت عیسی هم پیامبران خدا بودن و هرجوری هم که باشید نمیتونید ایرادی به کار خدا بگیرید

بعدش گفت باید یه مراسم قربانی کردن و اهدا برای خدا انجام بدی که مشکلاتت حل بشه ... از اونجایی که دل و جرات قربانی کردن حیوون رو نداشتم بهم پیشنهاد تقدیم نان داد .... گفت آرد و و آب رو با روغن زیتون قاطی کن و یه آتیش کوچولو درست کن صبح طلوع چند تا مزایر بخون و شکل نونش کن بندازش توی آتیش ...کردم بعدش یه آرامش عجیبی داشتم .... انجام که دادم اتفاقهایی در من و زندگیم افتاد....اتفاقهای عجیب

مواجه شدن موکل های مسلمون با موکل یهودی...